اهل هوایی ها و سمیرا میس بانوی زیباروی مصری وچهارراه استامبول | طنزنامه جشنواره فیلم فجر- ۳

اهل هوایی ها وسمیرامیس بانوی زیباروی مصری وچهارراه استامبول-

طنزنامه جشنواره فیلم فجر قسمت ۳یم

 

محسن فاضلی

 

امروز زیاد حالمان خوش نیست..

نمی دانیم .سرما خوردیم یا زکام گرفتیم.

بعداز تناول نهار،خوابمان می گیرد حال رفتن از اندرونی را نداریم.

خوابمان میاد .چندساعتی بخواب می رویم …

غزال می آید مارا بیدارمان می کند.

_ مگر کاکا نمی خواستی بیدارت کنم؟

نگاهی به ساعت دیواری می کنم. وقت رفتن است.

برایمان غزال جان چای ونسکافه درست کرده ما هم نوش جان می کنیم باز مثل هرروز شال وکلاه بسر آماده عزیمت به سوی عمارت چهارسوق می شویم.

راستش با اکراه از اندرونی می زنیم بیرون.

به عمارت می رسیم وباز هم اغیار مان را می بینیم با جامگان الوان وزیبا در اندرونی عمارت دارند می چرخند “همان اهل هوایی ها را می گویم.

پاهایمان سست می شود .به نزدشان برویم یا سوار بالا بر شویم. میان شود وشویم حیران گشته ایم. دل بدریا می زنیم ببینیم این حوریان وحورالعین زیبا چهره که

با آنهاست وخرامان/ خرامان /به دور حجره ها می چرخد کیست؟

نزدیک شان می شویم .وسلامشان می کنیم. به رسم ادب . جوابمان را با خوش رویی می دهند. گلنسا هم با دلبری هایش دل از دل مان می برد .با آن چشمان وچهره فتوژنیکش. می گوییم:

-بانو امروز از برای چه به عمارت آمدید؟

با تمسخره توی چشم هایمان خیره می شود، می گوید:

-آمدیدیم برویم سینما توغراف یک فقره فیلم ببینیم.

می گویم:

-دارید ما را دست می اندازید؟

می گوید:

-بله داریم شمارا دست می اندازیم!

دستمان را می گیرد. ومی خندد .عجب معرکه ای ست این گلنسا . با خواهرکان او آشنا می شویم .بانوی زیبا وجوان خوش چهره ای به ما سلام می کند .ومی گوید من : سمیرامیس هستم. به وی خیره می شویم. وبا تبسم می گوید:

–خوش بختی!

خنده ام می گیرد .گلنسا هم با تمسخره مرا می نگرد. می گویم :

-گلنسا راستش روبگویید، این پری رویان گلچهره کیست ؟

با تبسم می گوید:

_سمیرامیس دختر فرعون مصر است .آمده به عمارت به همراهی مان.

گویا امروز از ظواهر امر پیداست ما الحساب سرکار هستیم. دل کندن ازاین اغیار را هم نداریم .خیر سرمان برویم بالو باز یک فقره فیلم وطنی دیوید لنیچی ببینیم. بگذار با همین اهل هوایی حالمان خوش باشد .سمیرا میس با تبسم می گوید

-شما خوشبختی .

گلنسا .می خندد می گوید :

-جناب، پاسخ بانو را لطفاً بدهید.

می گویم:

-بلی بانوی زیبا ودلگسارمان /بنده از آشنایی با شمایان پری چهرگان دلربا وزیبا رویان خوشبخت می باشم.

سمیرا میس:

-شما آکتوریست هستش شما؟!

می گوییم:

-نه بانوی زیبا بنده غلط کردم آکتوریست باشم.

می گوید:

-پس شما چه هست؟

می گوییم:

-ما خیر سرمان ژورنالیست هستیم. از اسفار کاتبان .

سمیرا میس می گوید:

-ما اسفار را در قصرمان رویت نماییم.

منظورش همان دیدن است لفظ قلم صحبت می کند .وبا زبان عبری فارسی را تکلم می کند .می گوییم :

-سمیرا میس خانم به سینما توغراف هم علاقمند هستید ؟می گوید:

-سینما توغراف چه می باشد؟

می گویم:

_مگر گلنسا برایتان نگفته باشند ؟

-لا گلنسا برایمان نگفته باشند

می گوییم:

-حالا اگر دوست داشته باشید به اتفاق می رویم ومی بینید .

سمیرامیس شادمانه وبا جهره ای کودکانه با جامگان ابریشمین وچشم نوازش با ما سوار بالا بر می شود. وبا پرواز به سمت سالون نمایش جلوس می نمایند .

چهار راه استانبول
چهار راه استانبول

فیلم چهار راه استامبول آغاز می گردد. باز این کیایی بسراغ یک سوژه ملتهب وداغی رفته است :

عشق+ زندگی+ فقر+ شکست+ وعمارت پلاسکو .وآتش نشان ها وفداکاری .ودور زدن های آدمها با عنوان “رفیق”

آدمهای کیایی واقعی هستند و از دل همین جامعه سر در می آورند .قابل لمس هستند .با مهربانی هایشان /عشق هایشان واقعی ست .تبسم شان از اعماق وجودشان ترواش می کند .

وقتی عاشق می شوند پای عشق وعهد شان می مانند. آدمهای فیلم دوست داشتنی هستند حتی شخصیتی که از روی بیکاری خودش را به زیر اتومبیل های گران قیمت می اندازد ودست وپا هایش را له ولورده می کند .تا زن وبچه هایش گرسنه نمانند. قابل ترحم است.

پدری که عاشقانه دخترانش را دوست می دارد .

زن بارداری که تمام فکر و ذکرش به همسرش و سرنوشت اوست و تمامی فیلم سخن از محرومیت هاست.

شاید یکی از نشانه شناسی محرومیت فقر باشد .اما تمامیت اش نیست.

فیلم «چهارراه استانبول» یک اثر آسیب شناسانه است .شعار هم اگر می دهد .دروغ نمی گوید .وقتی شعر تبدیل به شعار می شود .باید که جوادیه بر پل بنا شود

.امروز صدای صمد بهرنگی وماهی سیاه کوچولوش باید که برای کودکان ین سرزمین خوانده شود. امروزباید به فریاداین نسل جوان و سرشار از استعداد رسید

.حرف هایشان راباید شنید .ونگذاریم .بیکاری ورانت خواران این سرمایه های ملی را چپاول کنند وسوار براسب مرادشان شوند. فیلم چهار راه تلنگری ست به مردان

ورجال این ملک.

به وقتش درباره این اثر خواهم نگاشت.

 فیلم اشک از چشمان سمیرا میس گرفته است و به هنگام روشن شدن چراغهای سالون سینماتوغراف اشک های اورا می بینم.

اشکها ی خودم را وگلنسا.

دلمان کمی آرام می گیرد.

با خودم فکر می کنم “این اشک چه نعمت وموهبت بزرگی است که قادر هستی برما عطا نموده است. گاهی باید گریست “به حال خودمان”

گریستن  زیباست ..

گریستن آرامش آدمی ست..

و..

اشک ها لبخند من بود..

بیایید یک بار با همدیگر با هم بخندیم ونه بر هم بخندیم. واژه قشنگی ست / برزبان جاری وساری اش کنیم. مثل گلنسا وسمیرا میس بانوی «اهل هوایی ها» زلال و روان باشیم تا به دریا برسیم.

و این حکایت ادامه دارد …

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

− 5 = 5