«آنی» در «اندیشههای آنی» -پژوهشی درنمایش مینی مال رادیوئی
«آنی»در«اندیشههای آنی»
پژوهشی بر نمایش مینی مال رادیویی
تحقیق و تألیف: مریم قاسمی
نویسنده و تهیه کننده رادیو
چکیده:
امروزه و در دنیای امروز که سرعت بر اندیشهها نیز تأثیرگذار است، لحظهها در هر رسانهای ارزشی صد چندان دارند. فرصتی کوتاه که باید برای ساختن اندیشههای بزرگ از آن استفاده کرد. هنر مینیمال بخصوص در حوزهی نمایش هنری جدید است که به مخاطب این مجال را میدهد تا در فضای اندیشهی خود به نتیجهای حتی متفاوت از آنچه مؤلف اثر در نظر داشته برسد. نمایش مینی مال رادیویی نه یک تصویر که آئینهای از تصاویر و
قاب های مختلفی است از پنجرههای متفاوت رو به جهانی وسیع و به قولی دیگر مُجملی است که میتوان از آن حدیث مفصل خواند.
کلید واژهها: مینیمال، رادیو، نمایش، مخاطب، ارتباط، ساختار
مینی مال: هنر اندیشیدن
هنر مینیمال شاخهای از هنرهای مختلف، بخصوص نقاشی و موسیقی است که تقریباً از دههی ۱۹۶۰ به طور رسمی پای به عرصهی هنر گذاشت. در این سبک هنری، اِلمانهای سازندهی اثر تا حد ممکن به سمت اِلمانهای پایهای تنزل پیدا میکنند. این هنر از مهمترین حرکتهای هنری بعد از جنگ جهانی دوم به شمار میآید که در آمریکا شکل گرفت و تأثیر بسیار زیادی در فعالیتهای طراحان، معماران، موسیقیدانان، نقاشان، نویسندگان و …. گذارد.
تأثیر جریان مینی مال بر هنر ادبیات بسیار جذاب است. نویسنده این سبک هنری با پرهیز از به کار بردن قیود و دیگر اطلاعات غیرضروری، علاوه بر اینکه داستان خود را ساده و کوتاهتر تهیه میکند به خواننده این اجازه را میدهد که در بسیاری از موارد خود، قسمتهایی از داستان را با دیدگاه شخصی تصور یا درک کند و یا او را مجبور میکند که در قسمتهایی از داستان تصمیم بگیرد و مسیری را برای ادامه انتخاب کند.
شخصیتهایی که در این گونه داستانها یا رُمانها وجود دارند به طور عموم افراد عادی هستند و در میان آنها هرگز یک شاهزاده، یک کارگاه باهوش، یک فرشتهی زیبا یا امثالهم پیدا نمیشوند.
این سبک موفق به ایجاد سادگی در فرم و محتوا شده و هر گونه پیشگوییهای شخصی توسط نویسنده را حذف میکند. در واقع هدف
مینی مانیسم این است که به خواننده و یا تماشاگر (و در رادیو به شنونده) اجازه دهد تا اشتیاق زیاد اثر هنری را تجربه کند بدون آنکه باعث عدم درک و مفهوم از ترکیب و موضوع اثر شود.
«ارنست همینگوی» در ارائهی داستانهای کوتاه، ساموئل بکت، در عرصهی خلق آثار نمایشی کوتاه و داستان و « روبرت برسون» در فیلم سازی و حتی طراحان اتومبیلی مثل«کولین چاپمن» نامداران این عرصه هستند.
در دورههای اخیر نیز نویسندگان جوانی وارد این عرصه شدند و توانستند ژانرهای جدیدی را وارد این هنر کنند، بطوری که امروزه در قلمرو مینی مالیسم شاهد ظهور مکاتب وابسته به این ژانر چون مینی مالیسم پست مدرن میباشیم.
از سویی دیگر، دنیای الکترونیک به بسط و گسترش این ژانر هنری دامن زده و عبور فرد را از میان خیلِ بیپایانِ کلمهها رهانیده و موجب خلقِ بایتهای داستانی شده است. بایتهای داستانی به وسیله و برای اینترنت پدید آمدند. آنها در ازدحام داستانهای خیلی کوتاه، دارای هستههای فلسفی شدند.
فلسفهی ادامهی این روند استفاده از داستانهای ۵۵ کلمهای، داستانهای صد کلمهای و fast fictions و … موجب شکافتن مرزهای داستانک در خلق فلسفهی مینی مالیسم پسُت مدرن شد.
مهمترین نکته در مینی مال، پیام و هدف است. باید مشخص کرد که چه پیام و هدفی را باید به مخاطب منتقل کرد. این پیام باید کوتاه، رسا وتأمل برانگیز باشد. گام بعدی قدرت پردازش پیام است. این مرحله، یک مرحلهی نامرئی است. زیرا برای مخاطب قابل تشخیص نخواهد بود و در ذهن نویسنده شکل میگیرد. سپس خلاصه کردن است یعنی تلخیص و در اینجاست که هنر مینیمال به ظهور میرسد. در مینیمال همه چیز حولِ ماجرا میچرخد و شخصیت موردِ بررسی و عرضه قرار نمیگیرد. چرا که مجالی برای معرفی شخصیت نیست. بازیگرانی که تنها تک نقشی بازی کرده و پنهان میشوند تنها برای عرضهی اتفاقی است که قرار است یک لحظه سایهوار بیاید و برود و بُن مایهی داستان آنقدر قوی است که در کوتاهترین زمانِ ممکن آنچنان مفهومی را به مخاطب میرساند که تکلیف او را خیلی سریع مشخص میکند. در واقع مینیمال به تصویر کشیدن یک ایده است. ایدهای که با یک ریشهی قوی نیاز به شرح و توصیف و چرایی ندارد، چیزی دارد اتفاق میافتد و در حالِ شدن است. این رویداد در پی کشف مدلولهای گوناگون نیست و مجالی برای این کار ندارد.
کلیدهای نشانهای در مینی مال، راه عبور به عمق رویداد و پدیدههای کشف نشده هستند، نشانههایی که مخاطب با آن روبروست هر چند جزیی و کم، کار بسیاری از جملات نیامده و استدلالات نشده و نتیجهگیریهای به پایان نرسیده را انجام میدهند. در واقع مینیمال حجمی کوچک از عناصر ساده و کوچک را به خود اختصاص داده و با ساختار زبانی درگیر میشود.
در این شیوه هر اثر تنها بر پایهی خودش استوار است و هر گونه قضاوتی را میتواند بدون هیچ پشتوانه فکری استناد شده اجرا نموده و مخاطب را با موجی از تازهها، ابهامات، ایدههای جدید و پدیدههای هیجانانگیز مواجه کند. اما این بدان معنی نیست که هر اثر در این زمینه بر هیچ اصولی استوار نباشد، بلکه وقتی در این قلمرو قرار میگیرید، به شما خواهد گفت برای «گویه» احتیاج به هیچ «واگویه»ای نخواهید داشت. خصوصیت د یگر مینیمال (در هر زمینه) پیچیده نبودن آن است در واقع فرم و محتوا دو لایهی متفاوت هستند که صاحب اثر ناچار میشود فرم را برای فرود ماجرا به کار گیرد و او آنقدر خود را در این عرصه آزاد میبیند که میتواند ساختار را در هم بریزد و حتی یک کلمه را به عنوان یک ماجرا دنبال کند و یا اصلاً خلق یک کلمه یا فعل محورِ داستان و اثر باشد. با وجود اینکه محدودهی رشد یک اثر مینی مال محدود است، امّا هنرمند آنقدر آزاد است که میتواند از هر چیزی برای اثرش کمک بگیرد. از یک شیء بیارزش تا یک حرف، یا یک آدم، تا یک کرهی خاکی. اما در هر صورت یک رابطه مسلم است و آن هم رابطهی بین گیرنده، فرستنده و پیام است.
سبکی بزرگ، اما کوچک
نمایش رادیویی مینیمال
از گذشتههای دور، روایت داستان و داستانپردازی جایگاه خاصی در میان مردمان داشته است. انسان از گذشتههای دور با روایت داستان خود را در آئینه زندگی به تصویر کشیده است. گاه در قالب هر چه خوب و گاه در قالب هر چه بد. انسان همواره به دنبال تجربه کردن است. تجربهی همهی حسهای چشیده و ناچشیده و ترجیح میدهد، تلخی هر احساسی را در قالب داستان و روایت و نمایش تجربه کند تا از آن در شیرین کردن زندگیش بهره ببرد.
نمایش گامی فراتر از روایت و داستان است. ایده، خیال تصویر و تمرکز و نتیجه، همه را در خود دارد و همهی اینها وقتی در رسانهای خیال برانگیز همچون رادیو جلوه کند، تصویری صد چندان را در ذهن مخاطب میسازد و به او فرصت تحلیل و تجربهای شخصی میدهد.
در هر نمایش اتفاقات مختلف باعث عقده گشایی، تهییج، خلاقیت، لذت بیپایانِ حاصل از تنشهای تند روانی، رشد در اثر تجربههای جمعی، تکامل، تقویت استعداد خیالپردازی و احساس همدردی، وسعت بخشی به دامنهی تحقیق و تفکر، لذتی خاص و حس زیبایی میشود.
هر قدر نمایش پیچیدهتر و تیزبینانهتر نوشته شده باشد از آن تحلیلهای متفاوتتری میشود.
نمایش رادیویی هیچ چیز بیرونی ندارد تا بدان وسیله مخاطب را متأثر کند. این نوع نمایش اجازه دارد و میتواند ماهیت درونی انسانی را تجسم ببخشد. به همین دلیل باید نمایش رادیویی را یک هنر درونی تلقی کرد.
با ورود مخاطب به صحنهی عمل روایت، ناگزیرپای الگوهای ارتباطی نیز به میان باز میشود. «و این بوث» در کتاب «بوطیقای ادبیات» ادبیات را شکلی از ارتباط میداند و با این تعریف مقولهای به میان میآید به نام گیرنده که تا چندی پیش در مباحث روایت شناسی ناشناخته مانده بود.
اگر نمایش رادیویی را در چهارچوب الگوهای آن قرار دهیم، حتماً نظریهی «معطوف به مخاطب» برجسته میگردد و در رادیو که مخاطب یکی از اضلاع مهم ارتباط به شمار میرود، بخصوص در نمایشهای رادیویی که ترسیم زمان، مکان و شخصیت مهمتر است، مورد توجه بیشتری قرار خواهد گرفت. در واقع ارتباط در سادهترین تعریف عبارتست از نحوهی تعامل یک فرستنده و یک گیرنده. به عبارت دیگر، هر الگوی ارتباطی متشکل از دو مؤلفهی ضروری فرستنده و گیرنده و مؤلفهی ضروری دیگری به نام پیام است که چند و چون و نحوهی تعامل و رابطهی میان گیرنده و فرستنده را مشخص میکند. از این رو در عرصهی ادبیات و نخستین ارتباطی که ابتداییترین و سادهترین الگوی ممکن نیز به شما میرود، ناظر بر وجود رابطهای خطی میان نویسنده، پیام و گیرنده با یکدیگر است و هر ارتباط (چه رادیویی، چه ادبیاتی و چه نمایشی) از الگوی زیر پیروی میکنند.
فرستنده پیام گیرنده
فرآیند ارتباط در شکل ساده و ابتداییاش ارسال یک سیگنال از یک منبع به یک مقصد است. در این رابطه فرستنده میتواند صدای یک گوینده، غرش ابر، بسته شدن یک در و یا هر چیز دیگر باشد.
اما مؤلفههای دیگری هم به این رابطه ورود میکنند که مجرای ارتباط نامیده میشوند، مؤلفههایی که رابطه ی خطی الگوی نخستین را چند لایه میکنند و آن را تکامل میبخشند. الگوی ارتباطی دوم که «یاکوبسن» آن را مطرح کرده است، مقولهی رمزگان را به عنوان مجموعه و نظامی از هنجارهای مشترک و آشنا میان فرستنده و گیرنده معرفی میکند و متذکر میشود که در نهایت به واسطهی این رمزگان است که فرآیند رمزگشایی توسط گیرنده محقق و پیام منتقل میشود.
زمینهی اجتماعی
رمزگان
فرستنده ، پیام ، گیرنده
مجرای ارتباطی
همهی اینها مبین این است که هر صدایی در کوچکترین اندازهی خود حاوی یک پیام است. یک پیامِ مینی مال که میتواند دنیایی از معنا را در خود داشته باشد. شنیدن صدای قطرههای آب و تبدیل شدن آن به یک صدای ممتد میتواند در مکانها و موقعیتهای مختلف و با صداهای متفاوت در زمینه، تعابیر متفاوتی برای شنونده داشته باشد و این یعنی میتوان در کمترین زمان با استفاده از تکنیکها و روشهای مختلف شناخته شده و شناخته نشده پیام بزرگی را به مخاطب منتقل کرد.
طول نمایش مهم نیست عرض آن مهم است:
نمایش مینی مال رادیویی
امروزه در مقایسه با گذشته زمان با سرعت بیشتری در گذر است. اگر چه مثل گذشته هر ساعت ۶۰ دقیقه و هر دقیقه ۶۰ ثانیه است اما تکنولوژیهای جدید در همهی عرصههای زندگی باعث روند سریعتر زمان شده است. بطوریکه افراد میتوانند فعالیتهای بیشتری را در یک زمان مشخص نسبت به گذشته انجام دهند.
در این میان رادیو به عنوان تنها رسانهای که نیاز به عطف توجه کامل نداشته و تنها از یک حس (شنوایی) بهره میبرد، میتواند در این عصر رسانهی بسیار مفیدی باشد که نه تنها همچنان جایگاه خود را حفظ کرده بلکه قلمرو خود را در میان اقشار مختلف مردم افزایش دهد.
اما همین امر (سرعت در امور زندگی) میتواند در درک پیام توسط گیرنده تأثیر منفی داشته باشد. چرا که انتقال پیام اگر کامل صورت نگیرد ممکن است نتیجهی معکوس داشته باشد. پس چاره چیست؟
تحقیقات نشان داده که امروزه با توجه به درک بالای مخاطبان و امکان تصویرسازی ذهنی توسط عموم آنها، بهرهی هوشی بالاتر و البته زمان کم برای استفاده از رسانه، برنامههایی با زمان کوتاهتر مورد استقبال بیشتری از طرف مخاطبان قرار میگیرند.
از طرفی نمایشهایی که مدت زمان کوتاهتری را پوشش میدهند به نظر رضایت بخشتر مینمایند، شاید به این دلیل که در زندگی واقعی کمتر به نقشها و بحرانهایی برمیخوریم که طولانی مدت و حاوی سلسله حوادث دراماتیک و بدون وقفهاند.
نمایش رادیویی تفاوت زیادی با نمایش صحنهای دارد در نمایش رادیویی، صحنهپردازی در ذهن مخاطب و با کمک اصوات شکل میگیرد. به همین دلیل میتوان با چند افکت حجم زیادی از نمایش را کم کرد. (البته در بعضی موارد دیالوگها باید به کمک ایجاد و خلق صحنه در ذهن مخاطب بیایند).
در اغلب اوقات شنوندهی نمایش رادیویی شنوندهای گذر است. ممکن است شنونده دائمی نباشد و یا به دلایل مختلف در زمان پخش تمرکز لازم را نداشته باشد. پس بهتر است که زمان را به حداقل رساند. ضمن اینکه میتوان در کمترین فرصت شناخت همه جانبهای را توسط بازیگران و اصوات دربارهی نمایش و موضوع به مخاطب دارد. نمایش رادیویی دارای صحنههای کوتاهی است که سریع جابهجا میشوند. در رادیو اتفاقاتی به نمایش درمیآیند که دیده نمیشوند ولی روایت میشوند اما در نمایشهای کوتاه و مینیمال بسیاری از صحنهها حذف میشوند و نقطهی شروع نمایش لحظهای است که سرنوشت قهرمان داستان دستخوش تحولاتی عمیق میشود و به عبارت دیگر گره و گرهگشایی در کمترین زمان ممکن انجام شود. به همین دلیل خواه ناخواه تکرارها حذف میشوند و تنها از یک «پیرنگ» واحد استفاده میشود. این کوتاهی از حضور آدمهای بسیار و بیهدف در نمایش جلوگیری میکند، قطعهای ناخواسته از بین میرود، امکان انحراف از موضوع وجود ندارد. موفقیتهای غیرمنطقی دیده نمیشود و تقابل بیدلیل هم وجود نخواهد داشت.
اما نباید فراموش کرد که سرعت مناسب، سریع بودن نیست، بلکه افزایش و کاهش سرعت در مواقع نیاز است.
زمان و مکان بیجاست
شاخصههای نمایش مینیمال
نمایش مینیمال رادیویی فرصتی کوتاه است برای اندیشهای بزرگ. اما در این نوع نمایش ساختار شکنی و نحو شکنی به مفهوم بغرنج بودن نیست، بلکه فرم و محتوا دو لایهی متفاوتی هستند که باید فرم را برای فرودِ ماجرا به کار گرفت و ساختار را در هم ریخت و حتی یک کلمه را به عنوان ماجرا دنبال کرد و یا خلق یک کلمه یا فعل، محور نمایش باشد. با وجود اینکه محدودهی رشد نمایش مینیمال رادیویی در چند مونولوگ، دیالوگ کوتاه و یا حتّی چند افکت خلاصه میشود اما هنرمند نویسنده یا کارگردان آنقدر آزادند که میتوانند از هر چیزی برای نمایش کمک بگیرند.
نمایش مینیمال رادیویی این سه مشخصه را همواره داراست.
– فیزیولوژی حرکت
– فیزیولوژی رویداد و بیرویدادی
– فیزیولوژی بیزمانی در زمانی
فیزیولوژی حرکت:
جریان در نمایش مینیمال رادیویی باید در حال شدن و پرتاب شدن باشد. جنبش و حرکت از عناصر اتفاق و پیش زمینه محسوب میشود. این حرکت گاهی مافوق تصور است و قابلِ اندازهگیری نیست. دادهها آنچنان سریع و بیمجال به سوی مخاطب میتازند که متافیزیک نمایش را تحتالشعاع قرار میدهند. این خصوصیت نمایش مینیمال پیش زمینه و پدید آورندهی دو خصوصیت دیگر آن است: رویداد و بیرویدادی و بیزمانی در زمانی.
فیزیولوژی رویداد و بیرویدادی:
در نمایش مینیمال رادیویی میتواند رویدادی اتفاق بیافتد میتواند که نه! چرا که شرح رویداد با وقوع رویداد دو چیز متفاوت هستند. گاه رویداد در حال شدن است و در حینی که دارد اتفاق میافتد ارائه میشود و گاه رویداد از قبل اتفاق افتاده است و کسی دارد با آن بازی ذهنی میکند.
پرداختن به موضوع دوم بسیار سادهتر از نوع اول است چرا که نویسندهی نمایش باید آنقدر چیرهدست باشد و کارگردان نمایش آنقدر محیط بر مینیمالِ رادیویی که بتوانند نمایش را به چالشِ لحظهای و آنی در آورند.
فیزیولوژی بیزمانی در زمانی:
زمان از نظر مفهومی در این نوع اثر معنای خاصی ندارد. زمان تنها یک ابزار برای دیوارهی تشخیص و تفکیک است. آنهم به طور نامحسوسی که مخاطب نیازی به درگیری زمانی آنهم از نوع متعارف نداشته باشد. در نمایش شاید تیک تاک ساعت، اعداد و نشانههای پیرامون در خط زمانی شنیده شوند اما در نمایش مینی مال رادیویی ماجرا آنچنان وزنهای سنگین به خود داده است که زمان جایی برای نمود نخواهد داشت. چرا که تا هنوز آخرین کلام یا افکت در اثر به پایین و حاشیهی متن پرتاب نشده زمان در حال شدن است و پایان نیافته است.
مینی مال در نمایش رادیویی سبکی شگرف است چرا که هم مجال اندیشیدن را (بیشتر از نمایشهای کلاسیک) به مخاطب میدهد و هم قادر است پایگاه قدرتمندِ فکری صاحب اثر را در یک چشم بر هم زدن متبلور کند.
قاعدههای نانوشته:
«باید»های نمایش مینی مال رادیویی
هر نمایش از یک ایده آغاز میشود و هر ایده پاسخ به سؤالاتی است که در ذهن ما شکل گرفته است. این ایده باید احساسات ما را تحریک کند. این ایده وقتی به یک طرح داستانی موفق تبدیل میشود که واضح و روشن باشد. طوری که برای مخاطب قابل فهم بوده و ساختار منسجم و ترتیب منطقی داشته باشد.
این طرح باید دارای معرفی، بحران اولیه، پیچیدگی و گرهگشایی باشد و رابطهی علت و معلولی در آن حفظ شود. اما وقتی پای مینیمال در نمایش باز شود میتوان در این ساختار دست برد و تغییراتی ایجاد کرد.
برای داشتن یک طرح داستانی برای نمایش رادیویی مینی مال بهتر است از پیچشهای زیاد دراماتیک با ایدههای جانبی یا فرعی پرهیز کرد. بهتر است همهی موضوعات سطحی و قابل حذف از نمایش حذف شوند، همهی آنهایی که هیچ تأثیری در پیشبرد نمایش ندارند. اما نباید غافلگیری را فراموش کرد. اگر چه در مینی مال بخش اعظم قضاوت و نتیجهگیری به مخاطب واگذار میشود اما غافلگیری یکی از مهم ترین قواعد شورآفرینی در نمایش است. هیجان فقط زمانی میتواند آفریده شود که موفقیت غیر منتظرهای از نو به وجود آید. معمولاً در نمایش رادیویی از یک درگیری ساده ولی پر تضاد استفاده میشود اما در مینی مال فقط فرصت یک کردار دراماتیک وجود دارد. در این نوع نمایش فرصتی برای وجود صحنههای مختلف هر چند کوتاه و هم پیوند در زمان و مکان وجود ندارد. در این نوع نمایش نباید دامنهی یک بحران را گسترش داد بلکه نمایش مینی مال رادیویی فقط در حد طرح یک موضوع یا کُنش است که ایجاد تفکر میکند. حتی این نوع نمایش نیاز به کشمکش دارد، که البته بیشتر مواقع این کشمکش در ذهن شنونده شکل میگیرد.
هر نمایش مرکب از سه عنصر اصلی است.
طرح و توطئه
شخصیت
گفتگو
این روند ممکن است در نمایش مینی مال رادیویی جزءتر شود. استفاده از روایتگری که خود درگیر اجرای نقشی در نمایش است میتواند در کوتاهتر شدن نمایش تأثیرگذار باشد.
در این نوع نمایش باید جملهها کوتاه و ساده باشند و نیازی به تغییر زمان و مکان نیست و گرهگشایی پایان نمایش است و در پایان باید چیزی متفاوت از شروع رخ داده باشد آنقدر متفاوت که ذهن مخاطب را درگیر کند و معنایی جدید برای او بسازد. در این نوع نمایش باید احساسی که میخواهیم نمایش منتقل کند به عنوان آخرین کنش انتخاب شود. خط داستانی باید صریح و منسجم باشد. یادمان باشد شنوندهی رادیو از ارکان اصلی نمایش است و خارج از صحنه نیست او دوست ندارد آنچه شنیده است را دوباره بشنود.
آنچه باعث موفقیت یک نمایش مینیمال رادیویی میشود انتخاب موضوع، پرداخت مناسب، کیفیت دراماتیک، شخصیتهای واقعی، دیالوگهای نافذ و کنش جذاب و گیراست. این کنش باید در لحظه رُخ دهد. شاید اینها باعث حذف قواعد خلق درام نیز بشوند. اما سکوت، ایهام، تصادف و داشتنِ بار دراماتیک از جنبههای مثبت نمایش مینی مال هستند.
شخصیتپردازی در نمایش مینی مال رادیویی متفاوت است. هر چه شخصیتهای نمایش ابعاد بیشتری داشته باشد قابل قبولترند به عبارت دیگر این شخصیتها باید جهانی باشند و عمق و رنگ داشته باشند. بهتر است برای هر چه کوتاهتر شدن نمایش تصویری که از شخصیتها ارائه میدهیم ریتمبندی داشته باشد که این ریتم و تراکم تصاویر باید همراه با وضوح باشد. کوتاه بودن نمایش نباید مانع خلق شخصیت زنده باشد. این شخصیتها با کمک دیالوگهای قوی که بیانگر خصوصیات شخصیتی فرد گوینده است شکل بهتری میگیرند. دیالوگ باید توانایی آن را داشته باشد که همهی کمبودهای نمایش را پُر کند. دیالوگها باید در عین سرعت معقول دارای شفافیت در بیان، خصایص فردی، اصالت واژگان و موسیقی دلپذیر کلام باشند. عموماً ریتم دیالوگ در کُمدی تندتر از تراژدی است، اما این باعث نمیشود که در نمایشهای کوتاه و بخصوص مینی مال به لفاظی بپردازیم. باید صداها از هم متمایز باشند و از چهار یا پنج کاراکتر تجاوز نکند. اگر شخصیتهای نمایش به خوبی تجزیه و تحلیل شده باشند، نگارش گفتگوها راحتتر خواهد بود. برتری اینگونه نمایشها در فراموش نکردن شخصیتهای نمایشی و قضاوت سریع مخاطب است. در نمایش مینی مال رادیویی، اگر چه خیلی کوتاه – میتوان با روشهای مختلف شنونده را وارد نمایش کرد:
– ایجاد یک تلنگر ذهنی
– ارائهی یک ایدهی جدید یا یک اندیشه یا آمار تکان دهنده
– تقابل دو تفکر متفاوت
– ایجاد بحران و تعارض ذهنی
– ایجاد شور عاطفی
– اتفاقهای غیر منتظره و حوادث شگفت
ناب شدن: هدفِ نمایشِ مینیمال رادیویی
مینیمال سبکی است شگرف. این سبک که شاید لازمهی زمانِ ماست (زمانی که زود دیر میشود) نیاز به اندیشههای نو دارد. این سبک سبکی است سهل و ممتنع که در قالب نمایش رادیوییِ آن نیاز به توجه و تدبر بیشتری دارد. چرا که ما نمیدانیم که شنوندهی ما یک فیلسوف است یا یک کشاورز یا پیرمردی تنها در یک سرای سالمندان.
یادمان باشد یک نمایش مینی مال رادیویی موفق آن است که حرفی نو برای گفتن داشته باشد. ایجاد هیجان کند، توالی عملها و عکسالعملها را حفظ کند و از همه مهمتر اندیشهای نو را رقم بزند. نمایش مینیمال رادیویی همانند سبکش کوتاه، کوچک و قوطی کبریتی است و شاید این قوطی کبریت پر از دانههای باروتی است که با هم به آتش کشیده میشوند و میتوانند شعلهای فراتر از یک چوب کبریت داشته باشند.
اندیشههای بزرگ در کلمات کوچک و مینیمال پنهانند.
مینیمال فرصتی کوتاه است برای اندیشههای بزرگ
منابع و مآخذ:
- نمایشنامه نویسی قدم به قدم. مارش کسدی. مترجم: معصومه امین
- نگارش کمدی. جنی روش. مترجم: معصومه امین
- دراماتولورژی تئاتر و نمایش رادیویی. گوتفرید مولرژ
- کلیدهای نویسندگی برای سینما، تئاتر و تلویزیون. ترجمه و تألیف حیدرعلی عمرانی
- با چشم گوش دیدن. جهانشاه آل محمود
- زبان شناسی و رادیو: به کوشش لیلا رضایی
- مبانی نقد تئاتر: مهرداد رایانی
- اصول نمایشنامه نویسی رادیویی
- درون مایه در داستان: رونالد توبیاس مترجم: مهرنوش طلایی
- تعلیق و کنش داستانی. ویلیام نوبل. مترجم: مهرنوش طلایی
- شروع، میانه، پایان. نانسی کرس. مترجم: نیلوفر اربابی