این جا انسان ها در حال کارند.(حاشیه ای برنقدهای غیرمنصفانه به صداوسیما)

عملکرد صداوسیما در پاره ای از موارد عملکرد قابل قبول نیست . این درست؛ اما…

متأسفانه بیشتر نقدها و گلایه مندی ها از صدا و سیما کلی است. یعنی جوری درباره ی صدا و سیما حرف می زنند که انگار دارند از یک شیء مثل گلدان یا پارچ آب حرف می زنند، بی توجه به این مسئله که این سازمان را مجموعه ای از انسان ها تشکیل داده اند. ما عموما از این عادت ها داریم، مثل اطلاق های کلی که به اهالی یک شهر خاص داریم یا قضاوت هایی که درباره ی یک منطقه یا یک ملت می کنیم و غیره!

البته مجموعه ای از نظام های عملکردی مشتابه و مشترک در طول مدت زمان مشخص، چیزی را به نام رفتار یک سازمان تعریف می کند و ذهنیت و قضاوتی را می سازد، ما چنین قضاوتی را درباره ی سازمان ثبت احوال مثلا و یا سازمان نظام وظیفه داریم، و البته این قضاوت درباره ی صدا و سیما هم پدید آمده است و با تکرار پی در پی اصطلاح رسانه ی میلی و همچنین انفعال صدا و سیما در این زمینه، تصویری از این سازمان در اذهان شکل گرفته که البته خوشایند نیست.

از دو دهه پیش تا امروز مدام این موضوع مطرح شده که سازمان صدا و سیما با این اندام سنگین دیر و کند حرکت می کند. در واقع صدا و سیما به عنوان یک سازمان، اصرار و پافشاری بر اعمال روش هایی مشخص و تکرار آن دارد و همین به پاشنه ی آشیل این نهاد عریض و طویل بدل شده است. بهتر است بگوییم، این سازمان به چشم بیرونی نیاز دارد، یعنی ساز و کاری که بتواند روش های درون سازمانی را که در نهایت به تولید برنامه منجر می شود، به نحوی واقع گرایانه و بی طرف و حرفه ای با بازخوردهای بیرونی مقایسه کند و به جمع بندی برسد. تا وقتی این اتفاق در گوشه ی همین سازمان بخواهد رخ بدهد، البته تغییر شگرفی را هم شاهد نخواهیم بود.
اما اشاره کردیم که گفتن از یک سازمان، گفتن از یک شی با خصوصیات واحد نیست. تحلیل گر و منتقد باید بداند درباره ی چه چیزی دارد حرف می زند. این سازمان را گروه وسیعی از انسان ها تشکیل داده اند. آدم هایی از جنس گوشت و پوست و استخوان که مانند دیگر افراد این جامعه گرفتاری های فراوان معیشتی دارند. حقوقشان دیر و زود می شود. دست مزدهایشان گاهی در افق های دور محو است. بیکار می مانند. در پیچ و خم زندگی گیر می کنند و ده ها گرفتاری دیگر، این ها نویسنده، گوینده، تصویربردار، گزارشگر و … هستند. این ها مثل خیلی های دیگر همین شغل را دارند و همین کار را بلدند. آن ها باید از این راه گذران زندگی کنند.

الان نمی دانم این درد دل می تواند نتیجه گیری داشته باشد یا نه! اما گاهی فکر می کنم از هر دو سو، چه موقعی که دارند تصمیم های کلان مدیریتی می گیرند و چه زمانی که نقد و تحلیل می نویسند، فراموش می کنند که: این جا هم انسان ها در حال کارند.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 88 = 96