مثل یک شعبده باز حیرت ایجاد کنید

باید  یاد بگیرید که مثل یک شعبده باز حیرت ایجاد کنید. در همه وجوه چیزی بگذار که تماشاگر آن را کشف کند. آن نکته حیرت انگیز را شما می گذاری و شما مخاطب را راهنمایی می کنی که آن را کشف کند

رضا کیانیان در کارگاه آموزشی جشنواره جهانی فیلم فجر  سخن از سه رازی گفت که حاصل بدست آوردن تجربیات خود اوست.

به گزارش از جشنواره جهانی فیلم فجر، رضا کیانیان در جمع هنرجویان سینما گفت: از ۱۵ سالگی بازیگری را در گروه‌های حرفه ای تئاتر آغاز کردم. درس خواندم، عکاسی کردم، نمایشگاه‌های متفاوت عکاسی برگزار کردم، ۱۰ کتاب نوشتم که فقط پنج کتابم در مورد بازیگری بود، فیلمنامه می نویسم و دو کتاب در این زمینه دارم و در کنار اینها مجسمه می سازم. خلاصه به دنبال رازهای زندگی و هنر هستم. می خواهم این دنیا را کشف کنم و از چگونگی آن سر در بیاورم. این سه رازی که قرار است در اختیار شما بگذارم، چکیده همه کشفیاتم تا به امروز است.

راز اول سینما، این است که بلد باشید، روایت کنید. قصه تعریف کنید. هنرمند باید بتواند اتفاقی که امروز در زندگی اش افتاده را برای دیگران به خوبی تعریف کند. طنز را خیلی خوب بگوید و در هر مجلسی آن را به شکلی متفاوت بیان کند.  ظاهرا فکر می کنید برای این کار به یک انسان پررو احتیاج دارید. یا شاید برای این کار لازم است زیاد خودنمایی کنید و حرف بزنید. اما بدانید که عکس این قضیه هم ممکن است؛ یک آدم خجالتی هم می تواند این کار را انجام دهد. اگر کتاب زندگینامه بازیگران را بخوانید، می بینید که بسیاری در بچگی خجالتی بودند. حتی خود من. اینقدر خجالتی بودم که وقتی مهمان خانه ما می آمد، داخل صندوق لباس می رفتم و قایم می شدم. مادرم فقط می دانست من کجا هستم و می آمد و مرا با کلک بیرون می کشید. اما در تنهایی خودم زیاد بازی می کردم. شکل های مختلفی از زندگی را که تجربه کرده بودم برای خودم بازی می کردم. بیشتر اوقات جلوی آینه یا شیشه ها بودم. بارها توسط دیگران دستگیر شدم و همه به من می خندیدند. بعد می فهمیدم که دیگران داشتند مرا نگاه می کردند.

رضا کیانیان افزود: یاد بگیرید بتوانید چیزی را تعریف کنید. گاهی کار مشاوره فیلمنامه هم انجام می دهم. همیشه بعد از خواندن فیلمنامه از فیلمنامه نویس می خواهم که برایم آن را تعریف کند. فیلمنامه نویس می گوید تو که آن را خواندی. به او می گویم می خواهم تو آن را برایم تعریف کنی. وقتی تعریف می کند و او قسمت هایی را جا می اندازد، به او می گویم تو قسمت هایی از فیلمنامه را جا انداختی بنابراین آن قسمت ها یا مهم نبودند یا آنها را فراموش کردی. هیچکاک می گوید، اگر توانستی فیلمنامه ات را به  ۲۰ صفحه تبدیل کنی و بعد به ۱۰ صفحه بعد ۵ صفحه، یک صفحه و در نهایت. یک خط؛ آنوقت می توانی مطمئن باشی که فیلمنامه ات را فهمیدی.

او ادامه داد: چرا او چنین توصیه ای می کند؟ چون وقتی فیلمنامه می نویسید، محو زیبایی ها یا چیزهایی که من آن را «فریبنده» می خوانم، می شوید. گاهی یک نکته کوچک آنقدر در ذهن ما بزرگ می شود که خط اصلی داستان را فراموش می کنیم.  وقتی فیلمنامه را خلاصه می کنید، خود به خود مجبور هستید آن ها را کنار بگذارید، آنوقت فقط خط اصلی قصه برایتان باقی می ماند. شما باید خط اصلی قصه را بدانید. در بازیگری به خصوص در تئاتر تمرینی وجود دارد. وقتی بازیگر برای بازی در نقش خاصی آماده می شود، یک پاکت کاغذی که جای دو چشمش را در آوردیم روی سرش می گذاریم تا تمرین کند. با این تمرین می خواهیم میمبک را از او بگیریم. بسیاری از بازیگرها فکر می کنند، میمیک چهره برای بازی یک نقش کافی است و به این دلیل میمیک بدن را فراموش می کنند.

رضا کیانیان درباره راز دوم توضیح داد: شما باید بازیگوش باشید. بازیگوشی به معنای کودکی. بچه‌ها چقدر بازیگوش هستند، شما باید همانطور باشید. زمانی که ما بچه هستیم، ‌هر وقت گرسنه می شویم سریع به مادرمان می گوییم مامان من گرسنه ام. اصلا مهم نیست در آن موقعیت ما مهمان داریم  یا نداریم، پدرمان فقیر هست یا ثروتمند، غذا حاضر  است یا خیر؟! مادر ما در بسیاری از مواقع می گوید صبر کن پدرت بیاید. بچه نمی فهمد که او گرسنه است و این موضوع چه ربطی به پدرش دارد. بچه ها قراردادهای اجتماعی را نمی فهمد و این قراردادها دائم که بزرگتر می شویم، باعث می شوند که ما ماسک بزنیم. این ما را به انسانی ناقص تبدیل می کند. حیوانات و بچه ها بهترین بازیگران جهان هستند، چو اصلا برایشان مهم نیست، جلوی دوربین هستند یا نیستند. آنها همیشه راحت و رو هستند. ما باید به عنوان هنرمند این را کشف کنیم. اگر این را کشف نکنیم، تقلبی می شویم. در تمام فرهنگ ها وقتی یک نفر خارج از قاعده است، می گویند او هنرمند است.

رضا کیانیان سومین راز را حرفه ای ترین و آموختنی ترین راز هنر دانست و گفت:  این را باید  یاد بگیرید که مثل یک شعبده باز حیرت ایجاد کنید. در همه وجوه چیزی بگذار که تماشاگر آن را کشف کند. آن نکته حیرت انگیز را شما می گذاری و شما مخاطب را راهنمایی می کنی که آن را کشف کند. مثال پررنگش فیلم های پلیسی می شود که مهم ترین مساله اش یافتن قاتل است.

او ادامه داد: اما این که چطور می شود این کار را انجام داد. به شنیدن و دیدن بسیار نیاز دارد. رمان های پلیسی بخوانید. و سعی کنید زمانی که تماشاگر از سینما بیرون می رود لذت کشف یک اتفاق تازه را چشیده باشد که این از بالاترین لذت هاست.  به همین  دلیل است که ما به دیدن شعبده بازی ها می رویم، چون رازی در پشت سر آن قرار دارد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

75 − = 74