شهلا زرلکی و نوشتن در مورد زن ها_ قسمت سوم

در قسمتهای قبلی گفتگو با خانم شهلا زرلکی را در مورد کارهای وی شروع کردیم سوالات مان را در مورد و ژانر های نوشتاری و کار پژوهشی ایشان ادامه دادیم. در قسمت آخر  گفتگو ، در مورد مجموعه داستان چاپ شده وی و نگرش خانم شهلا زرلکی در مورد زنان مصاحبه را به پایان می بریم.

هنرلند ما دایناسور بودیم” تنها مجموعه داستان کوتاهی است که چند سال پیش  از شما منتشر شده که داستانها بسیار عمیق و خوبی دارد. با چنین قلمی ، چرا کتاب دیگری در این سبک از شما منتشر نشده است؟

آن مجموعه داستان را یک اثر شکست خورده می دانم. وقتی به عنوان منتقد بررسی اش می کنم می بینم اشکال و ایراد زیاد دارد. تنها مساله قابل دفاع در آن کتاب طرح موضوعات تازه ای در حوزه جنسیت  است. رفتن سراغ تابوهایی مثل همجنس گرایی در دبیرستان های دهه شصت و اوایل دهه هفتاد. روابط زناشویی. موضوعی مثل افتادن بمب و آژیر خطر در حمام زنانه در دوران جنگ. ولی وقتی الان داستان ها را کالبدشکافی می کنم می بینم در حد طرح هایی خام مانده اند. الان که ده سالی از نوشتن آنها می گذرد نقایص و کمبودهایش را می بینم. مثلا الان اگر قرار بود چاپش کنم بدون شک هفت هشت داستان را از آن مجموعه حذف می کردم و می انداختم دور! اینکه می گویم نگاه نقادانه بی رحم است حتی درمورد آثار خودش یعنی همین. عدم استقبال مخاطب از آن مجموعه داستان، انگیزه هایم را برای نوشتن داستان کمرنگ کرد. چرا باید چیزی می نوشتم که خواننده دوست نداشته باشد! همه ما به خوانده شدن نیاز داریم و نویسنده ای که می گوید من می نویسم حتی اگر شده برای یک نفر یا برای دل خودم می نویسم یک دروغگوی بزرگ است… به هر حال آن کار یک تمرین و تجربه بود. من داستان نوشتن را دوست داشتم و دارم و از تجربه های متفاوت در حوزه های مختلف نوشتن لذت می برم. اصل و اساس نگرش من به زندگی لذت گرایی ست. حالا این لذت می خواهد نوشتن شعر باشد یا داستان یا نقد یا پژوهش یا هیچ کاری نکردن و لم دادن در رختخواب و کتاب خوب خواندن!

هنرلند خانم شهلا زرلکی ،تقریبا تمام نوشته های شما ، چه در باب داستان و چه تحقیق و چه انتقاد، درباره زنان است. اینهمه دغدغه از کجا نشات گرفته است؟

راستش دغدغه اولیه ای نبود. از اول که بنا بر نقد ادبی بود فارغ از جنسیت. اما کتاب زنان علیه زنان که نقد روانشناختی آثار آلبا دسس پدس بود کمی جهت دهنده بود برای من. وقتی زنان علیه زنان را می نوشتم بیست و هفت ساله بودم. به بهانه آن نویسنده ایتالیایی دوست داشتم هر چه درباره زنان می دانم به واسطه خوانده ها و دیده ها و شنیده ها در یک کتاب بنویسم. راستش جنس دوم سیمون دوبووار را تازه خوانده بودم و به شدت تحت تاثیر آن بودم. بماند که کلا من این تنوع در حوزه نوشتن -داستان و پژوهش و …- را هم به نوعی ناخودآگاه و شاید حتا خودآگاه از سیمون دوبووار الگو گرفته ام. حدود هشت نه سال بعد از انتشار زنان علیه زنان، تصمیم گرفتم کتاب مستقلی در حوزه روانشناسی زن بنویسم که خاستگاه اولیه اش همان کتاب زنان عیله زنان بود. و شد کتاب در خدمت و خیانت زنان که  نقدها و نظرهای مخالف و موافق بسیاری را برانگیخت. نقد آثار گلی ترقی و زویا پیرزاد هم که قبل از این کتاب نوشته شد بیشتر علاقه شخصی به بررسی آثار این دو نویسنده بود اما همزمان شدن انتشار این ها با کتاب در خدمت و خیانت زنان باعث شد خود به خود همه ماجرا زنانه شود و تا به خودم آمدم دیدم همه کتاب هام به قول شما درباره زن هاست.

هنرلند کاری در دست نوشتن دارید؟

دارم اما چنان ژانر مساله داری انتخاب کرده ام که فعلا نمی دانم با آن چه کنم. اصلا راستش را بخواهید نمی دانم چه ژانری ست!! گیجم کرده… تا جاهایی هم پیش رفته ام اما فعلا دچار بن بست شده و متوقف شده تا ببینم اصلا چه می خواهم از این متنی که دارم تولید می کنم. پس اگر اجازه بدهید درباره ش چیزی نگویم تا وضعیت امیدوارکننده مشخصی پیدا کند.

هنرلند و کلام آخر خانم شهلا زرلکی:

چقدر من این کلام آخرها را دوست دارم. «تا هوا هنوز روشن است کار کنید.» این شعار این روزهای من است. فرمان زیبای مسیح در انجیل یوحنا که مارسل پروست در کتاب ضد سنت بو به آن اقتدا می کند. این جمله به من انگیزه بیدار شدن، نوشتن و از همه مهم تر زندگی کردن می دهد. این جمله است که به من تلقین می کند بگویم: وظیفه من این است که به شدیدترین شکل ممکن زندگی کنم. کار هم بخشی از زندگی ست. این هم از کلام اول و آخر!

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

29 + = 39