اثری از علی تجویدی و یادی از هلن کلر

لبخندت را
باد روی ابرها
نقاشی کرده است …
ایکاش باران ببارد.

چیزی از یلدا نگذشته ، بهمن شد . ما با یلدا شروع کردیم ، نمی دانم تا چند بهار می شود ادامه داد .

اما پیشنهادهایی برای این این جمعه

گرافیک

نگرانی عمیقی که در مجموعه ی شهر خط خطی موج می زند ، دغدغه های رضا چهره نگار ، نویسنده ، گرافیست و شاعر جوان را نشان می دهد . حذف انسان در شهرهایی که در آن ها ماشن ها از آدم ها راحت تر هستند .

این مجموعه تلاشی است برای تعادل و آشتی متضادها.. شهر، از پر سخن ترین و پرجزییات ترین ابژه هایی است که میتوان بدان پرداخت. متکثر ترین مجموعه ای که میتوان از فرم ها و همنشینی آنها یافت. شهر میتواند مجموعه ای باشد از همنشینی کثرت و وحدت. اما آیا در واقع چنین است؟

به قولی زندگی انسانی حاوی روایات متضاد و مختلف است. پلی فونی ای که ادبیات در بیان آن درمیماند. اما در نگاهی به شهر شاید بشود بدان نزدیک شد. هر فرم میتواند ظرفی برای یک صدا و یک سخن باشد.. فرم هایی که با هم دیالوگ دارند و گاه در مقابل هم به اقتضای سیاست، کوتاه می آیند و کرنش می کنند.

دو رویکرد متضاد در مجموعه ی شهر خط خطی مورد توجه بوده اند. کثرتی که از هر نگاه مخاطب بتواند سخنی نو و اکتشافی جدید بسازد و سخنی تازه برای او به زبان جاری کند. و وحدتی که چشمان او را بلاتکلیف رها نکند.

شهر خط خطی عاری از خیابان است. خیابان در دیالوگ فرم ها خطوط تحمیلی هستند. و تاسیسات شهری مهمانان ناخوانده ای در این گفتگو هستند. خیابان ها، تیرهای برق، اتومبیل ها و ازدحام انسانی، هرگز در آرمانشهر جایی ندارند چون فرم هایی از قبل تعیین شده هستند، در این گفتگو اندیشه ای تحمیلی به حساب می آیند. آری.. فرم های از قبل تعیین شده نمیتوانند در گفتگوی آرمانشهر جایی داشته باشند. در این شهر، این همانی و هم عرضی تعریفی ندارد و از گفتگوی فرم ها حذف شده اند.

مجموعه ی شهر خط خطی سلسله ای است که هر اثر مستقل است و هم اینکه میتواند روندی به سوی ساده سازی داشته باشد. این آثار از تلفیق های سه بعدی و سایه هایی که با فرم ها همبازی میشوند آغاز میشوند، و کم کم به انتزاع ( به تعریف حذف زوائد هرچه بیشتر) کشیده میشوند. این آثار روندی طی می کنند که فارغ از ابعاد میشوند اما دیالوگ ها را ادامه میدهند. هر اثر هویت خاص خود را دارد؛ اما در مجموعه ای از آرمانشهر ها، کثرتی به نام زبان های متفاوت وجود ندارد. این آثار در پی هم گفتگوی خود را ادامه میدهند. گفتگویی که با مخاطب نیز ادامه دارد.. گفتگویی که گوش شنوا طلب می کنند. بغضی که هر دم امکان ترکیدن دارد و شهر دستانش را به سوی آسمان دراز می کند. شاید بارانی بیاید و گزافه های احتمالی را از چهره ی شهر بشوید.

کوته نوشت

امیدوارم در هفته های آینده با کمک دوستان بتوانم شکل های دیگری از کوته نوشت به شما تقدیم کنم ، یعنی شکل هایی مثل طرح ، حکایت ، فلاش استوری ، نمایش نامه ی کوتاه و از این قبیل ، اما الان برایتان یک فلاش استوری دارم امیدوارم مقبول باشد .

برفک
پسر اوس کمال ، تو فروشگاه، اختلاط دختر و پسرهای فروشنده را ممنوع کرده بود، اما ظهر که برای نهار و نماز از لباس فروشی می رفت، فروشنده ها می زدند و می خواندند.  دو پسر بودند و چهار دختر .
 آن روز از در پشتی برگشت که رسوایشان کند. احمد می خواند و دخترها ضرب گرفته بودند . فرنگیس هم می رقصید .
 “چرا دوربین مدار بسته فقط برفک نشون می ده بی صاحاب؟ “
 پسر اوس کمال کفری آمد تا خودش مچشان را بگیرد. ولی جلو چشمش را برفک گرفته بود. هر چه چشمش را می مالید،  فقط برفک بود.
شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید
این روزها حال پسر اوس کمال خوب نیست، هر از ده دقیقه داد می زند: برفک … برفک …
موسیقی
از آن جا که ما درباره ی اتفاق های معاصر دهه های اخیر و مخصوصا عرصه ی هنر و فرهنگ منابع مکتوب و آرشیوهای قابل دسترسی نداریم ، وقتی به صورت اتفاقی چیزی را کشف می کنی ، حسابی هیجان زده و غافلگیر می شوی . از جمله وقتی فهمیدم  این ترانه ای که شاید صدها بار شنیده ام و از ان لذت برده ام ، اثر علی تجویدی است . امیدوارم برای شما هم جالب باشد .
tajvidi2
 فیلم

می گویند غبار زمان بر چهره ی آثار بزرگ نمی نشیند . پس بگذار زمان مشخص کند که کدام اثر میراست و کدام اثر جاودانه ! در میان تمام آثار به یاد ماندنی آرتور پن فیلمساز فقید اآمریکایی بی شک از کنار معجزه گر به اسانی نمی توان گذشت . آرتور پن فیلهایی چون بزرگمرد کوچک ، تیرانداز چپ دست و از همه مهم تر بانی و کلاید را در کارنامه دارد . اما معجزه گر فیلمی است کاملا متفاوت .

پن در سال ۱۹۶۲ فیلم «معجزه‌گر» را بر اساس رمان «داستان زندگی من» نوشته هلن کلر جلوی دوربین می‌برد. او قبلا این رمان را در قالب نمایشنامه‌ای جذاب به روی صحنه برده بود. بازیهای فوق‌العاده آن بن کرافت (در نقش آنی سولیوان) و پتی دوک (در نقش هلن کلر) اسکارهای نقش اول و مکمل زن را برای آن دو به ارمغان می‌آورد و خود پن نیز نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی می‌شود. «معجزه‌گر» درامی به شدت عاطفی با درون مایه‌های انسانی است. سکانس به یادماندنی و طولانی درگیری بنکرافت و دوک که با کارگردانی و بازیگردانی بی‌نظیر پن به تصویر کشیده شده است شاید نقطه اوج این درام باشد. در سال ۱۹۶۴ کارگردانی فیلم جنگی «قطار» به پن واگذار شد. اما در همان ابتدای کار به دلیل اختلاف با بازیگر نقش اول یعنی برت لنکستر از پروژه کنار گذاشته شد و جان فرانکن هایمر جایش را گرفت. «میکی وان» (۱۹۶۵) فیلمی سیاه و سفید و کم خرج بود که پن آنرا به دور از تسلط استودیوها با شرکت وارن بیتی ساخت.

Arthur_Penn

کاپیتان کلر و همسرش صاحب دختری می شوند که نام هلن را بر او می گذارند. آنها خوشحال و خرسندند اما دیری نمی پاید که اندوهی سخت بر آنان مستولی می گردد. معاینات دکتر بیانگر خبری تلخ است. چشمان هلن در برابر نور هیچ عکس العملی نشان نمی دهد و از همه بدتر آنکه او در مقابل اصوات نیز هیچگونه حرکتی از خود نشان نمی دهد. هلن در دنیای تاریک و ساکت خود با چنین ضایعه ای در این خانواده بزرگ و بزرگ می شود اما او نه می تواند چیزی را ببیند و نه چیزی را بشنود. پس لاجرم او حرف هم نمی زند. هیچ راهی برای ارتباط با او وجود نداشت . این ضایعه هلن را بسیار ناسازگار نموده بود و او در برابر هر کسی که میخواست چیزی به او بیاموزد مقاومت می کرد و برای رسیدن به خواسته هایش مرتبا سر خود را به زمین می کوبید. کاپیتان و همسرش برای هلن یک معلم استخدام می کنند.

آنا سالیوان از موسسه پرکینز برای آموزش هلن از بستون اعزام می گردد ،او تمام سعی خود را می کند تا به هلن که هیچ درکی از دنیا و اطرافیان خود ندارد بیاموزد که هر چیزی اسمی دارد اما موفق نمی شود. او راه دشواری در پیش داشت. تلاشهای او بیفایده بود زیرا دخالتهای پدر و مادر هلن بواسطه ترحمی که به فرزندشان داشتند در روش آموزشی خانم سالیوان خلل ایجاد می نمود.

سرانجام خانم سالیوان فکری به ذهنش می رسد و ادامه آموزش را منوط به آن می نماید که هلن را بدور از پدر و مادرش آموزش دهد. یک سوئیت در انتهای باغچه منزل کاپیتان وجود داشت که بلا استفاده بود. کاپیتان یک فرصت دو هفته ای به او میدهد و هلن را پس از یک سواری طولانی به آنجا می برند تا تصور کند به شهر دیگری رفته است.

جدالهای آن با هلن آغاز می گردد و خانم آن هر روز چیز تازه ای به هلن یاد می دهد اما هلن هنوز به این درک نرسیده است که هر چیزی اسمی دارد و برای برقراری ارتباط با اطرافیانش مشکل دارد. دو هفته سرانجام به اتمام می رسد و طی این مدت هلن تنها چیزی که می آموزد اطاعت کردن بود و بس. وقتی هلن باز می گردد ضیافت شامی برایش ترتیب می دهند و غذاهایی که او دوست دارد را برایش درست می کنند. اما درست هنگام صرف شام هلن مجددا نافرمانی می کند و دستمال سفره خود را دور می اندازد.

هلن علیرغم آنکه کور و کر و لال بود اما بسیار باهوش بود. او در واقع میخواست اطرافیانش را امتحان کند و عکس العمل آنها را در مقابل نافرمانی اش مورد ارزیابی قرار دهد. خانم آن بشدت عصبانی می شود و هلن را از پای میز شام دور می کند. هلن نیز پارچ آب را روی خانم آن خالی می کند و مجددا جدال آندو آغاز می گردد. پدر و مادر هلن مجددا مخالفت می کنند و از خانم آن می خواهند تا هلن را آزاد بگذارد اما آن تسلیم نمی شود و هلن را به زور از پای میز شام بلند می کند و به حیاط می برد و وادارش می کند پارچ آبی را که ریخته است را خودش پر کند.

در حیاط خانه وقتی معلم هلن او را وادار می کند که با تلمبه از چاه آب بکشد  دستان هلن را زیر آب می گیرد و مجددا با انگشتانش بر کف دستان هلن کلمه آب را هجی میکند. هلن در یک لحظه دستان آن را محکم می گیرد . ناگهان طوفانی در ذهن هلن بپا میشود…… آآآآآآآآ ب ………. زَ میــــــــــــــــــــــــــن ……… دِرَخـــــــــــــــت …… جرقه لازم در ذهن هلن زده شده بود. او حالا فهمیده بود همنوعانش با یکدیگر حرف می زنند. او در یک لحظه به این درک زسیده بود که هرچیزی یک اسم دارد. معجزه رخ داده بود و دنیای تاریک و ساکت هلن حالا نورباران می شود. حالا دنیا در کف دستان هلن بود. او  دیگر به معلم خود عشق می ورزید و او را دوست می داشت.

worker

کتاب

حالا که از هلن کلر گفتیم ، بگذارید کتاب هم درباره ی او باشد . تجسمی نو برای نابینا مجموعه ی سخنرانی ها و مصاحبه های هلن کلر که توسط شهاب اتش کار ترجمه شده است . این کتاب توسط انتشارات میر منتشر شده است . در این کتاب هلن کلر از ایده های سوسیالیستی اش در بحبوحه ی سال های اولیه ی قرن بیستم سخن به میان می آورد .

این جمهوری کبیر جز تمسخر آزادی نیست، مادامیکه سرنوشت شما چنین مقدر شده که برای یک زندگی مسکنت بار بکاوید و عرق بریزید، در حالیکه اربابان از ثمره ی رنج و زحمت شما لذت می برند. برای چه باید بجنگید؟ استقلال ملی که معنایش استقلال اربابان است؟ برای قوانینی که اگر زندگی بهتری بخواهید، شما را به زندان می اندازد؟ پرچم؟ آیا این پرچم بر فراز کشوری در اهتزاز است که در آن آزادید و در آن خانه ای دارید یا برعکس، نماد کشوری است که وقتی برای افزایش دستمزد و کاهش ساعات کار اعتصاب می کنید، با مشت های گره کرده به ملاقات تان می آید؟ برای مذهب اربابان تان می جنگید که به شما یاد می دهد از آنها فرمانبرداری کنید، حتی زمانی که به شما می گویند یکدیگر را بکشید؟ چرا از مذهب ارباب تان، تمدن اش، پادشاهانش و سنت هایش که انسان را تا جانوری بی رحم و خدا را تا هیولا تنزل می دهد، تلی از زباله نمی سازید؟ بگذار در شیپور ها، فراخوان آزادی را بدمیم. بگذار کارگران یک اتحاد عظیم جهان گستر تشکیل دهند؛ بگذار طغیانی عالم گیر برای کسب آزادی و شادی حقیقی کارگران درگیرد.

helen

tajasomi-no-baraye-nabi

عکس

جهان عکاسی دنیای بی انتهایی است که لبریز جذابیت ، ضیافت دل انگیز و نور و رنگ و لحظه را بی دریغ نثارت می کند . عکاس اندونزیایی

Teuku Jody Zulkarnaen اهل  سوماترای شمالی است . او در پی آن است تا زیبایی های کشورش را همه ی آفریده های الله می داند در عکس هایش به نمایش بگذارد .

photo_2016-01-21_00-03-04

او خدا را شکر می کند به خاطر چشمانی که به او عطا کرده تا بتواند نظاره گر زیبایی ها باشد .  تعدادی از عکس های این هنرمند عکاس را ببینید .

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

59 − 55 =