دیابولیک رومئو و ژولیت یا جنازه های باور

در تمامی سالهای فراز و فرود هنر تاتر، تکه های جور و ناجور به نمایشها و نمایشنامه ها اضافه و از آنها کاسته شد. توجه و علاقه حرفه ای های تأتر به قصه های فرنگی و فاخر باعث شد تا مفاهیم قدرتمند و زیبایی در ذهن تماشاچی نهادینه شود. این جلوه های جدید از قصه های قدیمی با تمام حس امانتداری و احترام به نویسنده و اجراهای شاخص قبلی آن، به روی صحنه می رفتند و زیبایی اثر تکرار و یادآوری می شد.

به طور قطع وقتی اشعار زیبای برووک و نثر دلنشین پینتر توسط چیره دستی هنرمندی مانند شکسپیر در حال تلفیق و بازسازی بود تا شاهکاری عاشقانه و درام بیافریند و “رومئو و ژولیت ” ماندگار شود، هیچ کدام به روزی مانند امروز نمی اندیشیدند. روزی که لطیف ترین تراژدی عاطفی که نمایشگر پیروزی مهر بر نفرت بود و تاکید بر ارزش های انسانی و اخلاقی داشت، تبدیل شود به روایتی اغراق آمیز از جلوه های شیطانی و آلوده. به نمایشی که اشمئزاز برترین و برجسته ترین حس تماشاگر آن است.

ورودی چنین بی رحمانه و خشن که تنها تصویر واقعی آن دلزده گی و ویرانی رویاست، چه هدفی را دنبال می کند؟

این که با هر دلیلی به اکثر قصه های دیرین چنین ضربه هایی خورده است و به هزار دلیل آنها را موجه جلوه داده ایم، خود دردی بزرگ است ؛ ولی سوال این است که با چه توضیحی می توان تمامی هر آنچه حس خوب عاشقی است را به بازی گرفت؟

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

نمایش “دیابولیک: رومئو و ژولیت” که توسط آتیلا پسیانی طراحی و کارگردانی شده، قصه ایی حیرت آور از محمد چرم شیر دارد. قصه نویسی با بیش از صد نمایشنامه و ترجمه که در این بازنویسی موفقیتی به کارنامه خود نیفزوده است.
نوید محمد زاده و ستاره پسیانی در ایفای نقش رومئو و ژولیت به آلوده ترین و نامناسب ترین شکل، نجابت عاشقانه را تبدیل به حلقه مفقوده کردند و برای جلوه گری این سیاهی و کراهت از هیچ تلاشی دریغ نکردند. ظهور دوباره در قالب پوچی و بیهودگی، نزدیکترین استنباط از مردارهای نقش بسته بر زمین است؛ وصله ی ناجوری که تماشاگر را به سمت و سوی درگیریهای امروز خاورمیانه می برد و تا آخر نمایش در بلاتکلیفی مرتبط با این موضوع باقی می ماند.

اصرار عجیب برای دلخراش بودن و جنایی جلوه دادن صحنه و بازیها از ابهامات دیگر اجراست.بازی با مفاهیم زیبای رومانتیک به چه باوری می انجامد؟
در روزگاری که نگاهی هرسناک با ته مانده ایی از امیدبه لطافت اخلاقی در دنیای جوانان داریم و سری از افسوس و بهت بر سبک زندگی و افکارشان تکان می دهیم،هنرنمایی هایی از این دست پیامبران خوش خبری نیستند. بازیگران نمایش که تکراری ترین نقش های امروز را بر پرده و صحنه بازی می کنند، حقیقت بسیار تلخ واقعیت روح و روان نسلشان را به نمایش می گذارند( و هر چه در این بازیها روان پریش تر ظاهر شوند محبوب ترند!)

نهایت فقر، نهایت خشم و کینه، نهایت دشنام و فحاشی در مجموعه ایی از واژه ها بلوا می کنند و می کوشند تا تلفیقی با طنز زهرآلود داشته باشند، روح و روان را می خراشد.
شاهکاری که با عشق آغاز می شود، با اخلاق تایید می شود و با آشتی سرانجام می گیرد، با توجیه برداشت شیطانی قرار است تبدیل شود به جنازه های چرک و زننده ایی که مخاطب را به سوی هراس، دلزده گی و تهوع بکشاند، و در نهایت سوگوار از آنچه بر سر باورهای بلند و مشعشع عاشقانه هایش آمده ، همراه با دل بهم خوردگی از واقعیت افکار مدرن هنری سالن را ترک می کند.

ای کاش اینگونه استعدادهای مدرن و مه آلود در عرصه قصه هایی همرنگ خود بروز و ظهور کند و تماشاگر واقعی و متفاوت تاتر را با متن های ارزشمند تنها بگذارد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
2 نظرات
  1. مرضیه خلیلی می گوید

    با نظر سرکار موافقم. نمایش بیشتر جلوه ای تکراری از نزاع های گنگستری بود تا روایتی عاشقانه

  2. بهناز می گوید

    او خدای من ، من کاملا باهاتون مخالفم، نمایش اونقدر تاثیر گذار بود که لایه های روان تماشاچی را رو میاورد و به صورت آیینه عمل میکرد. در زمینه هنر هم رفع نیاز انسان امروز رو به شکل کافی و وافی میکرد.
    چه لزومی داره که هنر و داستان قدیمی مرتب تکرار بشه، در حالی که نوع بشر روز ب روز در حال تغییر هست.
    داستان عاشقانه رومئو و ژولیت در جایگاه خود والا و ستودنی هست اما برای زمان حال و البته آینده چاره جدیدی باید اندیشید…

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

39 − = 37